دخترها پشت درِ یشمی روی فرشی کرمرنگ نشستهاند و عروسکهایی، دستهای آنها را بازی میدهد. پت و مت، ببعی، دختر کفشدوزکی و خرسی شاید فقط در حد نیمساعت، کمتر یا بیشتر، بتوانند دختربچههای خیابان توس۷۰ را پشت مرز در، نگه دارند. هنوز یک ساعت نشده، آنها خسته میشوند و دل به کوچه میزنند؛ مثل صدها دختر و پسر دیگر در این خیابان و محله.
اینجا فراغت پسرها هم گاهی با بچهگربه چشمآبی، گاهی شکلکدرآوردن در شیشه دودی یکی از ماشینها، خطکشی و لیلیبازی با دخترها در معبر ماشینرو میگذرد. گاهی هم با گلکوچک آجری وسط خیابان کمعرض فرعیشان عشق میکنند.
خیابان توس۷۰ است؛ یک خیابان اصلی و کمعرض در دل محله خاتمالانبیا(ص)، با ۲۵ هزارنفر جمعیت که فقط تعداد دانشآموزانش به ۷هزار میرسد؛ به اضافه کودکانی که به سن مدرسه نرسیدهاند و اتباع که آمار دقیقی از آنها در دست نیست.
اغلب بچههای این محله در خانههایی کوچک و بدون حیاط زندگی میکنند. قدم که از خانه برمیدارند، حیاط بزرگتری به نام کوچه دارند؛ حیاطی که جدای شوق خطبازی و گل کوچک و حرفهای دوتایی و زو و بالابلندیهایش، گرمازدگی و خطر تصادف، بدوبیراه همسایهها را هم برای آنها به ارمغان میآورد!
سالهاست که همه تابستانهای اینجا به همین شکل میگذرد و هیچ وقت کسی نبوده است کاری کند که این بچهها طعم واقعی و شیرین اوقات فراغت را بچشند.
شوق بازی در کوچه و خیابان برای بچههاست و دلهرهاش برای خانوادههایی که بارها از رفتن بچههایشان به کوچه ممانعت میکنند. همه بچههای محله دوست دارند از چهاردیواری دلگیر خانه بهسمت ناشناختههای تابستانی و پرجذبه کوچه بگریزند.
اسما مهربان دوازدهسال دارد. میگوید: سال گذشته در تابستان به کلاس شنا میرفتم، اما کلاس شنا سه روز در هفته بسیار هزینهبر بود. امسال به کلاس نمیروم و بیشتر در خانه هستم. طاقتم نمیآید. خیلی وقتها از پنجره کوچه را نگاه میکنم تا اگر دوستانم در کوچه باشند، من هم به آنها ملحق شوم و همراه هم ساعتها بازی کنیم و وقتمان بگذرد.
اینطور است که چندساعت از روزهای تابستانی اسما در کوچه میگذرد. روزهایی هم هست که به خانه سونیا مؤمنی، یعنی دوست و همسایهاش، میرود و آنجا در آشپزی به مادرش کمک میکند. میگوید: یک فضای سبز در خیابان گلریز هست، اما کوچک است و فقط چمن و گیاه و نیمکت دارد و اثری از تاب و سرسره در آن نیست. یک فضای سبز دیگر هم در انتهای گلریز۱۷ است. مادرم میگوید محیط خوبی ندارد. پارک سمت خادمالشریعه هم هست، اما نزدیک نیست و تاب و سرسره کم دارد.
صدای اسما بارها در صدای کشدار حرکت خودروهای عبوری و موتورها در کوچه گم میشود. نازنینزهرا امینیان کودک بعدی است که همکلامم میشود. میگوید: هر روز تابستان با دوستانم در کوچه بازیهایی مثل بالابلندی و قایمباشک انجام میدهیم. مادرهایمان به دلیل به کوچهآمدن بارها دعوایمان میکنند، اما معمولا راهی بهجز بازی در کوچه نداریم.
صدای همهمه بازی بچهها در کوچه، هرچند لحظه بین صدای کشدار خودروهای عبوری گم میشود. پسرهای قدونیمقدی که گلکوچک بازی میکنند، اصلا حواسشان به موتورسوارهای عبوری نیست و توپ گرد با چرخخوردنش در هوا، هر لحظه جانشان را به بازی میگیرد.
نازنین کوچک میگوید: گفتهاند همین کنار معبر انتهای توس۷۰ که میخواهند بازگشایی کنند، فضای سبز هم میسازند، اما آن فضای سبز هم دردی از ما دوا نمیکند. هم کنار خیابان اصلی است و هم کوچک است. کو تا درست شود!
اسما میگوید: نازنین راست میگوید. گاهی میشود که من طاقتم نمیآید و نهایت تفریحم این میشود که به آجیلفروشی پدرم در خیابان گلریز میروم تا به او کمک کنم.
نازنین رو به اسما میگوید: باز خوب است تو همانجا را داری. مغازه بابای من نزدیک خانه مادربزرگم است و از اینجا خیلی دور است.
صدای تپتپ توپ شیطونک امیرحسام روی آسفالت داغ خیابان میآید. انگار میخواهد با آن، دل بچهگربه سیاه چشمآبی را که تفریح امروز پسرهای کوچه است، به دست بیاورد.
گربه آنقدر بین بچهها دست به دست شده که دیگر عصبی شده است و پنجههایش را روی پیراهن حسین مهربان بند کرده و او هرچه تلاش میکند گربه را از خودش جدا کند، نمیتواند. حسین بعداز جداسازی گربه میدود سمت خانهشان و پیالهای آب میآورد. گربه باز اسباببازی امیرحسام میشود و او با یک تکهکارتن روی پلهای برایش خانه درست میکند.
گاهی میشود که من طاقتم نمیآید و نهایت تفریحم این میشود که به آجیلفروشی پدرم در خیابان گلریز میروم
آذر بصیر، مادر اسما و حسین است. میگوید: بعضی بچهها از صبح تا ساعت۱۱ شب یکریز در خیابان هستند و فقط وقتی گرسنه میشوند، به خانه میروند تا نفسی تازه کنند. بعضیها همه تابستان و اوقات فراغتشان را خانهزاد کوچهاند، چون در خانههای نقلی اینجا تفریحی ندارند.
ما در هفته چندینبار صدای ترمز خودروهای عبوری را میشنویم و دلمان هری میریزد که نکند کودکی... گاهی برای بازی از پناه ماشینهای پارک شده در حاشیه خیابان استفاده میکنند، اما وقتی میخواهند بیرون بیایند، ماشینی با سرعت نزدیکشان میشود. عرض کوچه کم است و خیلی وقتها توپ بچهها به در و دیوار و پنجره خانهها میخورد و همه شاکی میشوند. خیلی از همسایهها شاکی هستند. اما هیچکس حریف بیحوصلگی بچهها نمیشود.
مادر صبا هم به کوچه میآید. گلدسته سعادت مثل خیلی از والدین، نگران بچههاست. البته بچههای او نوجوان هستند و دغدغههایشان با کودکان متفاوت است. میگوید: در این محله هیچ امکان تفریحی و ورزشی رایگانی برای بچههای ما وجود ندارد و همه بچهها کل تابستانشان بدون مهارت و شادی واقعی میگذرد. دل دادهاند به همین کوچه. اما برای بچههای من که بزرگترند، دیگر کوچه هم جذابیتی ندارد. نهایتا شاید با یکیدو دوستشان در کوچه دیدار کنند.
دخترش از پنجره خانهشان صدای مادر را میشنود و به ما ملحق میشود. صبا تحقیقی چهاردهسال دارد و نیازهایش دیگر در کوچه تأمین نمیشود؛ «شاید با یکیدو نفر از دوستانم در کوچه دیدار و چندکلامی صحبت کنیم ولی اینجا برای ما که نوجوان هستیم، دیگر جذابیتی ندارد. خیلی از نوجوانهای اینجا اگر بتوانند به کلاسهای مهارتی مانند آموزش زبان، خیاطی، سفال بروند، خیلی خوشحالتر هستند تا اینکه همه تابستانهایشان در خانه و پای تلویزیون بگذرد. من خودم عاشق کلاس والیبال و زبان انگلیسی هستم، اما خانوادههایمان اغلب از عهده هزینه کلاسها حتی اگر کم باشد، برنمیآیند.»
در این محدوده ششمدرسه واقع است که به اعتقاد اهالی، کل تابستان خاک میخورد. آذرخانم نظرش این است که حیاط مدرسهها را دراختیار بچهها بگذارند تا با وسایل ورزشی، خودشان را سرگرم کنند و کلاسهای مهارتی رایگان نیز در مدارس برای بچهها برگزار شود.
صبا از سر شوق میخندد و میگوید: اینطوری هر تابستان اوقات فراغتمان پر میشود و کلی مهارت هم یاد میگیریم.
محمدصالح، فرزند سهساله سوپری کوچه است. اغلب ساعتهای روزش در کوچه میگذرد؛ چون برادرهایش همه از او بزرگتر هستند. با اینکه برادرش هربار که بیرون میآید، او را به زور به خانه برمیگرداند، باز هم به هر ترتیبی شده، فرار میکند.
این بار که برادر نوجوانش، امیرمحمد شهنازی، میآید تا او را ببرد، صدای گریههایش در مسیر به بهانه نانی که از دستش در کوچه افتاده است، میآید. پنجدقیقه بعد، دوباره محمدصالح در کوچه است و اینبار که برادرش دنبالش میآید، دست و پاهایش را پشت به لوله گاز کوچه میپیچاند که برادرش او را نبرد.
امیرمحمد، برادرش را به خانه میبرد و بعد درباره امکانات محله درزمینه اوقات فراغت بچهها همکلامم میشود و میگوید: در مسجد خاتمالانبیا (ص) کلاسهای قرآنی و ورزشی برگزار میشود، اما زمین چمن رایگان از محله ما دور است. در این محدوده، پارک و زمین چمن برای کودکان و نوجوانان و امکاناتی مانند فوتبال دستی، زمین پینگپنگ، میز شطرنج ثابت یا حتی خطکشیهایی برای بازی بچهها در فضاهای سبز، بسیار کم است.
آذرخانم میگوید: مدتهاست که پسرم دوست دارد به باشگاه برود و دخترم نیز به شنا علاقه دارد، ولی من نمیتوانم او را با اتوبوس به کلاسی که بسیار از خانه دور است، ببرم. اینجا همسایههایی داریم که حتی نمیتوانند خورد و خوراکشان را تأمین کنند، چه برسد به تأمین امکانات اوقات فراغت.
او به پارک انتهای گلریز۱۷ که تاب و سرسره هم دارد و بسیار هم وسیع است، اشاره میکند و میگوید: فاصله ما تا آن پارک وقتی پای پیاده و با بچه بخواهیم به آنجا برویم، بیست دقیقه تا نیمساعت است. همه وسایل بازی را هم دارد. اما خود من سهسالی است که به آنجا نرفتهام. اوایل افتتاح پارک، زیلو میبردیم و فلاسک و با همسایهها دور هم مینشستیم و فرزندانمان هم آنجا بازی میکردند، اما از همان سال، کمکم محلی برای تجمع اراذل شده است و دیگر شوهرانمان اجازه نمیدهند که به آنجا برویم.
نوجوانها اگر بتوانند به کلاسهای مهارتی بروند، خیلی خوشحالتر هستند تا همه تابستانشان را در خانه بگذرد
انگار آن پارک هم در قرق کارهای ناشایست برخی جوانها شده است. البته بوستان دیگری در خیابان شهیداحمدی هست که با بازگشایی خیابان، بیستدقیقهای میتوان به آن دسترسی پیدا کرد. نازنین در ادامه صحبت آذرخانم میگوید: من با مادرم ماهی یکبار به پارک آن سوی گلریز میروم، اما محیطش کمی ترسناک است.
شهردار منطقه۱۰ درباره برنامههایشان برای اوقات فراغت بهویژه در محلههای کمبرخوردار میگوید: درخواست مردم درباره فعالسازی مدرسهها برای اوقات فراغت خوب است. ما پیش از این هم طرح «محله، ورزش، مدرسه» را اجرا میکردیم و کلی برنامه برای اوقات فراغت محله داریم.
شورای اجتماعی محله باید رضایت رئیس آموزشوپرورش ناحیه ۷ را بهمنظور بهرهمندی شهروندان از فضای مدرسه در اوقات فراغت بگیرند. ما هم قول میدهیم که در تجهیز مدرسه به امکانات تفریحی، ورزشی برای بچهها و خانمها مشارکت کنیم تا تابستانی پرشور را سپری کنند.
وحیدبرجستهنژاد همچنین بیان میکند: از سوی دیگر، مشغول رایزنی با مالکان برای تملیک زمینهایشان هستیم تا از آن طریق بتوانیم سرانه فضای سبز و ورزشی را در این محله ارتقا دهیم. در این راه، همکاری شورای اجتماعی محلات را برای شناسایی و رایزنی با مالکان میطلبیم تا با جذب بودجه لازم برای این مهم بتوانیم تا سال آتی به نتایج مطلوبی برسیم.
مشغول رایزنی با مالکان برای تملک زمینهایشان هستیم تا بتوانیم سرانه فضای سبز و ورزشی را در محله ارتقا دهیم
معاون فرهنگی اجتماعی منطقه توضیح میدهد: تابستان بهویژه در محلههای کمبرخوردار مانند خاتمالانبیا (ص) و امامهادی (ع) و میثاق مورد توجه این معاونت است. در حال حاضر، در محله خاتمالانبیا (ص) کلاسهای متعدد آموزشی و مهارتی در فرهنگسرای خادمالشریعه برای بچهها و خانمها ارائه میشود.
این کلاسها برای اهالی محلههای کمبرخوردار تخفیف دارد و ارزانتر است. اگر شهروندان محلههای کمبرخوردار نامهای از گروههای فرهنگیاجتماعی محلات مانند مساجد یا هیئات مذهبی یا شورای اجتماعی محله بیاورند، تخفیف دیگری هم برای آنها میتوانیم لحاظ کنیم تا این شهروندان نیز بتوانند از کلاسهای مهارت آموزی مراکز بهرهمند شوند.
عقیل قدرتی با اشارهبه اینکه مرکز فرهنگی رویش در محله خاتمالانبیا (ص) درحال احداث است، یادآوری میکند: مساجد محله هم میتوانند درکنار انجام فعالیتهای مذهبی، در تعامل با شورای اجتماعی محله، برای اوقات فراغت اهالی محله نیز برنامهریزی کنند و با کمک و حمایت شهرداری، برنامههایی مانند برگزاری مسابقات ورزشی، برپایی کلاسهای آموزشی یا دراختیار گذاشتن زمین ورزشی به شهروندان را ارائه کنند.
وی میافزاید: این برنامهها میتواند شامل برگزاری کلاسهای مهارتی، هنری و ورزشی یا انجام فعالیتهای تفریحی مانند بردن بچهها به اردو، سینما و استخر باشد و شهرداری منطقه هم میتواند در این برنامهها با مساجد مشارکت کند. بهطورکلی این حمایتها در محلههای کمبرخوردار بیشتر است.
* این گزارش چهارشنبه ۳۰ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۴ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.